سکـــــــــــــــــــــــو ت منتظر |
||||||||||||
وقتی چشمانم را باز کردم دیگر تو نبودی انگار کل دنیا برایمدر سحر گاه غروب شد... تو رفته بودی و من در عذاب تنهایی گم گشته بودم حس عجیب تنهایی و بی کسی تمام وجودم پر شده بود از دلتنگی تو رفته بودی و من مانده بودم و.... پاییز برگ هایش را درکف حیاط ریخته غم از دست دادنت چه تلخ بود برایم
من واسه دیدن تو پنجررو وا میزارم تمومه هست و نیستمو توی چشات جا میزارم تویی که اروم میکنی قلب شکسته منو گره زدی توی موهات دستای خسته منو تو جشن نورو اینه مثل گلای مریمی وقتی که پیش من باشی مرحم جسم خسته امی وقتی باشی هق هق من تو نازه خنده هات گمه این دل دیونه من خراب یک تبسمه تو بهترین شعر منی تو بهترین ترانه ای تو دفتر خاطر من همیشه عاشقانه ای
من آن چرا تو در پی آن هستی نیستم کاش همان روز های اول این را میدانستی. سکوت سرد در تمام وجودم رخنه کرده من در تنهایی خود چیزی یافتم که تو هیچ وقت قادر به دیدن و لمس کردن آن نیستی تمام بودنم در تنهایی خلاصه شد و این انتظار است که شیرین تراز تمامی بودن های با تو هست من این لحظه ها را دیگر به با تو بودن نخواهم داد...
روح انسان شبیه آب است از اسمان جاری می شود به اسمان باز می گردد و بایددوباره به زمین سرازیر شود در تغییر جاودانه... شوخی کردم یه کم بخننننننننننددددددددد بابا دو شنبه 8 دی 1389برچسب:, :: 7 بعد از ظهر :: نويسنده : دانی
می نویسم بعد تو با خط مشکی شب گرفته اسمان ابی ام را********خط کشیده دفتر مهتابی ام را چشم هایم قصد خوابیدن ندارد****می نویسم پای تو بی خواب ام را کاش بودم شاعری و می سرودم****مثنوی های شب بی تابی ام را تورها می گستراند مرد صیاد*****سمت ساحل میبرد مرغابی ام را غیر نیلوفر نگیرد بی تو ایینجا****دست های خسته ای مردابی ام را می نویسم بعد تو با خط مشکی*******در جراید شعرهای ابی ام را
آخرین مطالب پيوندها
![]() نويسندگان
|
||||||||||||
![]() |